اس ام اس
شیشه نازک احساس مرا دست نزن
چندشم می شود از لکه انگشت دروغ!
انکه می گفت که احساس مرا می فهمید کو؟
کجا رفت که احساس مرا خوب فرو ریخت
شادی 17 قم
شیشه نازک احساس مرا دست نزن
چندشم می شود از لکه انگشت دروغ!
انکه می گفت که احساس مرا می فهمید کو؟
کجا رفت که احساس مرا خوب فرو ریخت
شادی 17 قم
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نیستم
اشکهایم را با دستهای خودم پاک می کنم
اینجا همه رهگذرند
هلیا
شاید میان این همه نامردی باید شیطان را بسیتاییم که دروغ نگفت
جهنم را به جان خرید اما
تظاهر به دوست داشتن ادم نکرد
هلیا
چقدر سخت است لبریز باشی از گفتن اما در هیچ سویت محرمی نباشد
هلیا
راننده تاکسی پرسید : یک نفری؟
بغضم را فرو دادم و گفتم خیلی وقت است...
هلیا
دهانم از حرف پر است
اما
با دهان پر نمی شود حرف زد
هلیا
امشب خسته تر از هر روزم کاش میشد گوشه ای نوشت خدایا خسته ام فردا بیدارم نکن
هلیا
از تنهایی من که می گذری گوشهایت را بگیر
اینجا سکوت ادم را کر می کند
هلیا
راز دل با محرم هم نباید باز گفت
روزی ان محرم اگر بیگانه شد تکلیف چیست؟
هلیا
ای کاش قانون همه ی دوستی ها این بود:
یا رفاقت تعطیل
یا جدایی هرگز
فاطمه