سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اس ام اس عاشقانه rooz.جدیدترین اس ام اس های asheghaneh.قطعات زیب

نظر

هیچ گاه قفس معشوق خود نباش ، غایت ، تملک نیست ، آزادی است ، خلاقیت جزء ذات است ، اگر خلاق نباشد عشق نیست ، بند است.

 

 

 

خرج کن ولی ول خرج نشو... بخور ولی پرخور نشو... عاشق باش ولی دیوونه نشو... دوستت دارم ولی پررو نشو!!

 

 

 

هیچوقت از دوست داشتن انصراف نده..حتی اگه کسی بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت بده...عشق رو تجربه کن حتی اگر توش شکست بخوری .......اینو بدون که اگه کسی وارد زندگیت شد و گذاشت رفت علاوه بر اینکه خاطره بجا میزاره می تونه یه تجربه هم بجا بزاره

 

 

 

اگه بهترین دوستم نیستی ، اقلا بهترین دشمنم باش ... اگه غمخوارم نیستی ، اقلا بزرگترین غمم باش ، هر چه هستی همیشه بهترین باش ... چون بهترین ها همیشه در یاد خواهند ماند ، پس در بدترین خاطراتم بهترین باش ....

 

 

 

همه وقتی از زندگی خسته میشن میگن خدا نفسمو بگیر

ولی من هیچ وقت اینو نمی تونم بگم ، آخه تو نفس منی . . .

 

 

 

پرنده ای که مال تو نیست هزار تا هم قفس براش بسازی باز میره . . .

 

 

 

از تمام دنیا فقط چشمهایت را خواستم

آیا آسمان سهم زیادی از دنیاست؟

 

 

 

عشقو برات کشیدم میون موج دریا

رو ماسه هاش نوشتم دوست دارم یه دنیا

 

 

 

شاید کسی را که با تو خندیده فراموش کنی

اما کسی را که با تو اشک ریخته هرگز....

 

 

 

 

 

 

هدیه ای که برای تولد من اورده بود یک تابلو بود که به خط درشت رویش نوشته بود : ((زندگی پوچ و بی معناست)) درصورتی که او همیشه به من می گفت: ((تو تموم زندگی منی))

 

 

 

 

این رو بدون که : عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است. گوش کردن نیست درک کردن است. دیدن نیست احساس کردن است. جا زدن نیست صبر کردن است. پس...

 

 

 

 

بیا در ساحل غمناک بودن ، برای لحظه ای یک رنگ باشیم ... بیا تا مثل شب بوهای عاشق ، شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم ... بیا تا در لحظه سرخ نیایش ، رود روی ابر پاک و ساده باشیم ... بیا هر وقت باران باز بارید ، برای گل شدن آماده باشیم ....

 

 

 

 

خداوندا برای درد و غم درمان ندارم ... برای بی کسی یاری ندارم .... میان خانه های بی کبوتر ، خدایا من پر و بالی ندارم ... دل من صد هزاران ناله دارد ... درو ن این دلم غم خانه دارد ... به روی خشت های بی نشانه ، غم و دردند که با هم ناله دارند ... درون قلب من امیدها بود ... درون سینه ام فریادها بود ...

 

 

 

سکوتم را به باران هدیه کردم ... تمام زندگی را گریه کردم ... نبودی در فراق شانه هایت ... به هر خاکی رسیدم تکیه کردم ....

 

 

 

اگر یادت کنم دیوانه می شم

فراموشت کنم بیگانه میشم

اگر ترکت کنم میمیرم از غم

فراموشت کنم می پاشم از هم

 

 

 

اگه یه روز آدما رو با رنگ بشناسن دوست دارم رنگت آبی باشه … که مثل آسمون همیشه رو سرم باشی .. می میرم برات

 

 

 

من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه ی محصور وجود، من در این خلوت خاموش سکوت، اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم، تک و تنها، می شکنم به خدا می شکنم

 

 

 

دوست دارم بروم سربه سرم نگـــذارید گریه ام را به حســاب سفرم نگـــذارید دوست دارم که به پابوسی باران بروم آسمان گفته که پا روی پرم نگـــذارید این قدر آینه ها را به رخ من نکشیــد این قدر داغ جنون بر جگرم نگـــذارید چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد بس کنید این همه دل دور وبرم نگذارید آخرین حرف من این است،زمینی نشوید فقط... از حال زمین بی خبرم نگــذارید

 

 

 

من از زندگانی آموختم چگونه اشک ریختن را ولی اشکهایم نیاموخت چگونه زندگی کردن را

 

 

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که صبر کن و گوش به من دار گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خو بیست ولی تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آنوقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست

 

 

 

گفتم : چه سخت است؟ گفتی : چه زیباست

 

گفتم : تا به کی؟ گفتی : تا به آن وقت که چون شمع بسوزی از سر تا به پای

 

گفتم : افسوس که ندانی در این سوختن بالهای تو هم خواهد سوخت ای پروانه من

 

 

 

 

 

کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تبشهای عشق هم صدا هستی تو .کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش میدانستی....... کاش می دانستی........

 

 

 

 

مدت هابود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم. اما نتوانستم. دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری این راز را در چشمان عاشقم بخوانی.ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم. ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام: "با تمام وجود دوستت دارم