سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سرگیجه

نظر

هوای زندگی برایم مانند دود و اتشی است که همه ی جان و تن ادمی را می سوزاند...

سرگیجه های من؛

همه افکار اشفته ی من؛

خستگی های من؛

شب کوچه های من؛

تلخی های من و...

بن بست های من!

همه و همه شده:

                    دنیای این روزای من!

هر روز گوشه دیواری بست می نشینم و با سکوت ،تنهاییم را فریاد میزنم؛با چشم های بی روحم تورا می طلبم؛ پاهای سستم را در اغوش می گیرم و با ذهنم در رویا و خیالم گام به دروازه های نابودی و زندگی ویرانگر بر می دارم!

همیشه همین افکار است و سرگیجه های پی در پی.........

باز هم یک روز دیگر شروع می شود و به پایان می رسد و من فقط تنهاییم را روی دیوار با یک خط سیاه ترسیم میکنم!