سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به خاطر من (مریم حیدرزاده)

نظر

به خاطر من

آخر یه روز دق میکنم فقط به خاطر تو
دنیا رو عاشق میکنم فقط به خاطر تو
شب به بیابون می زنم فقط به خاطر تو
رو دست مجنون می زنم فقط به خاطر تو
تو نمی خوای بیای پیشم فقط به خاطر من
من ولی سرزنش می شم فقط به خاطر تو
عشق تو پنهون میکنی فقط به خاطر من
من دلم و خون می کنم فقط به خاطر تو
از دور تماشا میکنی فقط به خاطر من
من دل و رسوا میکنم فقط به خاطر تو
از خوبیات کم میکنی فقط به خاطر من
رشته رو محکم می کنم فقط به خاطر تو
تو خودت رو گم میکنی فقط به خاطر من
من خودم رو گم میکنم فقط به خاطر تو
شعله رو خاموش میکنی فقط به خاطر من
شب رو فراموش میکنم فقط به خاطر تو
تو خنده هات غم میزنی فقط به خاطر من
دنیا رو بر هم میزنم فقط به خاطر تو
یه روز می شم بی آبرو فقط به خاطر تو
قربونی یه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام یه روز می ری سفر فقط به خاطر من
خیره می شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو میگی دیوونه فقط به خاطر من
جملت به یادم می مونه فقط به خاطر تو
تو من و بیرون میکنی فقط به خاطر من
قلبم رو ویرون میکنم فقط به خاطر تو
میگی از سنگ دلت فقط به خاطر من
یه عمره که تنگه دلم فقط به خاطر تو
تو گفتی عاشقی بسه فقط به خاطر من
دنیا واسم یه قفسه فقط به خاطر تو
می ری سراغ زندگیت فقط به خاطر من
من می سوزم تو تشنگیت فقط به خاطر تو
تو میگی عشق یه عادته فقط به خاطر من
دلم پر شکایته فقط به خاطر تو
میگیری از من فاصله فقط به خاطر من
دست میکشن از هر گله فقط به خاطر تو
تومیگی از اینجا برو فقط به خاطر من
رفتم به احترام تو فقط به خاطر تو
رد میشی از مقابلم فقط به خاطر من
مونده سر قرار دلم فقط به خاطر تو
ناز میکنی برای من قفط به خاطر من
من میشینم به پای تو فقط به خاطر تو
نیستی کنار پنجره فقط به خاطر من
دل نمی تونه بگذره فقط به خاطر تو
تو من رو یادت نمیاد فقط به خاطر من
دلم کسی رو نمی خواد فقط به خاطر تو
می گذری از گذشته ها فقط به خاطر من
می رم توی نوشته ها فقط به خاطر تو
تو منو تنها می ذاری فقط به خاطر من
من خودم رو جا میذارم فقط به خاطر تو
دل رو گذاشتی بی جواب فقط به خاطر من
یه عمر میکشم عذاب فقط به خاطر تو
دلت شکسته می دونم فقط به خاطر من
منم یه خسته می دونی فقط به خاطر تو
آخر ازم جدا شدی فقط به خاطر من
من مشغول دعا شدم فقط به خاطر تو


نامه بی جواب(م.حیدرزاده)

نظر








نامه بی جواب

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی
آره باز منم همون دیوونه ی همیشگی
فدای مهربونیات چه مکنی با سرنوشت
دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت
حال من رو اگه بخوای رنگ گلای قالیه
جای نگاهت بد جوری تو صحن چشمام خالیه
ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه
از غصه هام هر چی بگم جون خودت بازم کمه
دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون
فریاد زدم یا تو بیا یا من و پیشت برسون
فدای تو! نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم
حقیقت رو واست بگم به آخر خط رسیدم
رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی
قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی
نمی دونی چه قدر دلم تنگه برای دیدنت
برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت
به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته
یه قلب تنها و کبود هلاک یه نگاهته
من می دونم همین روزا عشق من از یادت میره
بعدش خبر میدن بیا که داره دوستت میمیره
روزات بلنده یا کوتاه دوست شدی اونجا با کسی
بیشتر از این من و نذار تو غصه و دلواپسی
یه وقت من و گم نکنی تو دود اون شهر غریب
یه سرزمین غربته با صد نیرنگ و فریب
فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خستت نکنه
غم غریبی عزیزم زرد و شکستت نکنه
چادر شب لطیف تو از روت شبا پس نزنی
تنگ بلور آب تو یه وقت ناغافل نشکنی
اگه واست زحمتی نیست بر سر عهد مون بمون
منم تو رو سپردم دست خدای مهربون
راستی دیروز بارون اومد من و خیالت تر شدیم
رفتیم تو قلب آسمون با ابرا همسفر شدیم
از وقتی رفتی آسمونمون پر کبوتره
زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بد تره
غصه نخور تا تو بیای حال منم این جوریه
سرفه های مکررم مال هوای دوریه
گلدون شمعدونی مونم عجیب واست دلواپسه
مثه یه بچه که بار اوله میره مدرسه
تو از خودت برام بگو بدون من خوش میگذره ؟
دلت می خواد می اومدم یا تنها رفتی بهتره
از وقتی رفتی تو چشام فقط شده کاسه خون
همش یه چشمم به دره چشم دیگم به آسمون
یادت می آد گریه هامو ریختم کنار پنجره
داد کشیدم تو رو خدا نامه بده یادت نره
یادت میآد خندیدی و گفتی حالا بذار برم
تو رفتی و من تا حالا کنار در منتظرم
امروز دیدم دیگه داری من رو فراموش می کنی
فانوس آرزوهامونو داری خاموش میکنی
گفتم واست نامه بدم نگی عجب چه بی وفاست
با این که من خوب می دونم جواب نامه با خداست
عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه
یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه
تنها دلیل زندگی با یه غمی دوست دارم
داغ دلم تازه میشه اسمت و وقتی می آرم
وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر
مگه نگفتم چشمات رو از چشم من هیچ وقت نگیر
حرف منو به دل نگیر همش مال غریبیه
تو رفتی و من غریب شدم چه دنیای عجیبیه
زودتر بیا بدون تو اینجا واسم جهنمه
دیوار خونمون پر از سایه ی غصه و غمه
تحملی که تو دادی دیگه داره تموم میشه
مگه نگفتی همه جا ماله منی تا همیشه
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
تو رو خدا با خوبیات رو هیچ دلی اثر نذار
فکر نکنی از راه دور دارم سفارش میکنم
به جون تو فقط دارم یه قدری خواهش میکنم
اگه بخوام برات بگم شاید بشه صد تا کتاب
که هر صفحه ش قصه چند تا درده و چند تا عذاب
می گم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن
نورشونو بدرقه پاکی خنده هات کنن
یه شب تو پاییز که غمت سر به سر دل می ذاره
مریم همون کسی که بیشتر از همه دوست داره
  


درس اکونومی

نظر

درس اکونومی

مشدی گلین خانم


یه نفر اصفهانی به‌ش گفتند: «مگر تو اکونومی‌ بلد نیسی بکنی؟» این خیلی خراج بود، گفت: «نه.» گفت: «بیا بریم مسکو، اونجا یه مدرسه اکونومی‌هست، اونجا درس اکونومی‌ یاد بگیر.» اصفهانیه آمد رفت مسکو اکونومی‌یاد بگیره.



وارد مسکو شد، پرسید: «مدرسه اکونومی‌ کجاست؟» نشونش دادند، رفت، وارد مدرسه شد و دید یه‌نفر پشت میز داره چیز می‌نویسه. سلام کرد، یارو به اون جواب سلام داد اما سرش به نوشتن مشغول بود. اصفهانیه هرچی با این احوالپرسی کرد و حرف زد این تند تند جوابشو می‌داد و چیزشو می‌نوشت. اصفهانیه گفت: «شما چطور هم حرف می‌زنی هم چیز می‌نویسی؟» معلم جواب داد که این خودش درس اکونومی‌است که انسون موقع حرف زدن از کار بازنمونه. بعد معلم جوراباشو از پاش در آورد، کف پاشو خاروند، جورابشو پاش کرد. اصفهانیه پرسید: «چرا همچی کردی؟» گفت: «این‌هم درس اکونومی ‌است. اگر پا بخاره با ناخون بخارونی، جوراب نازک می‌شه.» نیم ساعتی که گذشت اصفهانیه پاشد تمبونشو کند، در کپلشو خاروند. معلم گفت: «چکار کردی، چرا تمبانتو کند؟» گف: «کپلم می‌خارید. اگه می‌خاروندم، تمبونم نازک می‌شد، زود پاره می‌شد. کندم و خاروندم که پاره نشه.» معلم گفت: «شما از من اکونومی‌ بیشتر خوندی، لازم نیست برو!»



داستان جمشید شاه

نظر

داستان جمشید شاه

داستان عامیانه ترکی


ضبط قصه وبازنویسی به زبان ترکی و ترجمه به فارسی از علیرضا ذیحق



حماسه و محبت در ادبیات شفاهی آذربایجان،



مرغ خندان، پرندة خوشخوانِ شاه پریان ملکه جهان افروز که با همة کوچکی‌اش نیمی‌نازنینی زیباروی بود و نیم دیگرش مثل گنجشککی به خواب شاهزاده جمشید می‌آید و از دیاری اسرارانگیز بنام تخت سلیمان می‌گوید و اینکه بازی تقدیر، او را به سفری دور و دراز به جویایی او واخواهد داشت.
شاهزاده جمشید که به حیلت و مکر برادران و خواهران ناتنی‌اش، مورد غضب پدر تاجدارش محمدشاه قرار گرفته و از قصر رانده شده بود روزی شنید که پادشاه از بیماریِ لاعلاجی دچار رنج و محنت است و طبق خوابی که دیده است چاره‌اش گوش سپردن به نوای پرنده‌اینایاب است که بدنش ترکیبی از دختری مه روی و گنجشکی رام و خیال انگیز می‌باشد.
شاهزاده جمشید به حضور پدر شتافت و گفت: «با اینکه هرگز نگاهی گناه آلود به هیچ یک از خواهرانم نداشته ام و شایستة این تحقیر و توهین نبوده ام، اما اجازه می‌خواهم به من نیز همچون سایر برادرانم شاهزاده احمد و شاهزاده محمد، اذن سفر داده شود که شاید بتوانم آن مرغ بی نظیر را در دام اندازم که‌اشک گلگون و قلب محزون شما، مرا نیز می‌آزارد.«
پادشاه که فرزندش را مشتاق بندگی و دل نگران خود دید فضای سینه‌اش از مهر او لبریز شد و گفت: «نکتة سربسته‌ایبود و خطایی شد و از مشرب قسمت گریزی نیست. تو هم برو که شاید آن ریز مرغ به تور تو افتاد و نوای بانگِ او درد مرا تسکین داد.«
شاهزاده جمشید با وداع از پدر، سراچة چشم مادر را نیز بوسه داد و سوار اسب با گرد راه درآمیخت. در میانه‌های راه به گذرگاهی رسید که در آنجا سنگ سیاهی بود با نوشته‌ایحک شده بر رویش که دو راه را فرا روی آدمی‌قرار می‌داد. راهی که بی خوف و خطر بود و راهی که هر کس از آن ور رفته هرگز باز نیامده است.
شاهزاده که طالب سیمرغ و کیمیا بود و رهرویی بی باک، راه بی بازگشت برگزید و در دل گفت: «هر چه پیش آید برهم زنم و با شمشیر آبدار، چهار پاره‌اش کنم آنکه به زخم من برخیزد!«
رفت و در راه به نخجیرگاهی رسید و در دوردستها قصری دید سر به فلک کشیده و چون نزدیک شد ناله‌های دختری شنید. داخل شد و مه پاره دختری دید که به چارمیخ کشیده شده و آه از نهادش بلند است. دختر گفت: «برجوانی ات رحم کن و از اینجا برو که اگر دیو سفید آید ابر اجل بر سرت خیمه خواهد زد. همچنین سه زیبا صنم خواهی دید که هر سه چشمانی جذاب و جادویی دارند و تو را با عشوه ها و شورانگیزی هاشان به طلسمی‌در خواهند افکند که تا دیو سفید سر برسد گوشت تو را در مطبخ خانه به سیخ کشیده و بریان و داغ، مزة دهان او خواهند ساخت.«
شاهزاده تا بجنبد آن گلرخان را دید و در یک چشم به هم زدن چنان دست به قبضة شمشیر برد که تا آنها کلامی‌گویند مثل خیار تر دو نیم گشته و هر کدام گوشه‌ایغلطیدند. در این لحظه بود کةک سیاهی عظیم زمین و آسمان را فرا گرفت و در روشنایی آذرخشی که چشم شاهزاده را خیره می‌کرد آن دختر اسیر را در چنگالهای دیوی گران پیکر دید و در آمیختن سپیدی با سیاهی، برق شمشیر از ظلمت غلاف بیرون کشید و با پنجة پلنگ آسا، سر از گردن دیو چنان به زیر انداخت که انگار کلّة دیو، یک جوجه تیغی بود که بال درآوَرد و پرواز کرد. دختر که نامش «آی پارا» بود به شاهزاده جمشید آفرین گفت و با او از دیو سیاهی سخن راند که خواهرش «گونه تای» نیز اسیر دست او بود.
جمشید، ‌ایپارا را بر زین اسب نشانده و پای در رکاب عازم قلعة دیو سیاه شد. آنها به قلعه که رسیدند دیو سیاه را خفته دیده و زنجیر از دست و پای گونه تای باز کردند. دو خواهر مثل دو جان شیرین در آغوش هم فرو رفته و‌ایپارا از قصد شاهزاده جمشید برای سفر به تخت سلیمان سخن گفت. گونه تای که دختری با تدبیر بود فوری صندوقچه‌ایرا نشان شاهزاده داد که شیشة عمر دیو سیاه در آن بود. چون شاهزاده صندوقچه را شکافت و شیشة عمر دیو به دستش افتاد گونه تای گفت: «شیشه را هنوز بر زمین نزن که تا تخت سلیمان راه درازی است و ما می‌توانیم دیو سیاه را مجبور کنیم که ما را به گُرده‌هایش نشانده و در یک چشم به هم زدن بدانجا رسانده و باز گرداند. دیو که از خواب پرید و شیشة عمرش را به دست سلحشوری غریبه دید وحشت زده زبان به التماس گشود: «هر چه از من می‌خواهی بخواه و اما آن را به من بازگردان!» شاهزاده گفت: «مرا همراه این نازنینان تا تخت سلیمان ببر که در قصر ملکه جهان افروز، پرنده‌ایبنام مرغ خندان را باید با خود بیاورم. بعد ما را در دو راهی خوف و آرامش بر زمین بگذار که شیشة عمرت را تحویل بدهم.«
آنها سوار دیو شده و دیو سیاه با خواندن سحری، تنوره‌ایکشید و تا ابرها اوج گرفت و آنها را در دیاری با جنگل‌های انبوه و چمنزارهای سبز که قصری تابان با خشت‌هایی از طلا و نقره، چشم ها را نوازش می‌کرد بر زمین نهاد. شاهزاده جمشید دور از چشم دیوان و پریان، کمند بر کنگره کاخ انداخت و چون وارد باغ شد شکوه و جلالی را دید و دختری زیبا که مثل پنجة آفتاب، می‌درخشید و اما در تختی زرین به خوابی ناز فرو رفته بود. قفسی از طلا نیز بالا سرش بود که مرغ خندانِ جهان افروز با نغمه‌های فرح بخش‌اش هوش از سر آدمی‌می‌ربود. شاهزاده که با دیدن جهان افروز، مهر و عشق‌اش به آن طرفه نگار، از حد بیرون شد و لحظه ها، مات و حیران بر او خیره ماند در حال نامه‌اینوشت و از شعله‌های عشق و محبت‌اش به آن شاپریدُخت که اعماق قلبش را فروزان ساخته بود سخن راند و با گلایه از بخت نامساعد و دست روزگار و اجبارش به بردن مرغ خندان، قول داد که روزی باز گردد و برای همیشه افسانه ساز دل بیقرارش باشد.
شاهزاده جمشید قفس زرین برداشت و در خروج از باغ، دلش تاب نیاورد و بخاطر یک بوسة مهر از سیمای دلدارش دوباره برگشت و آن نازنین تا مژه برهم زند و ببیند کیست که او را از رؤیای شیرین‌اش بیدار کرد، شاهزاده در رفت و اما جهان افروز به روی سینه‌اش نامه‌ایعاشقانه دید.
دیو سیاه طبق قراری که داشت آنان را به دو راهة وحشت و رحمت رساند و گونه تای که شیشة عمر دیو بردست داشت آن را چنان بر زمین زد که در یک آن، دود و آتش و نعره‌ایخونناک فضا را انباشت و از دیو سیاه جز تل خاکستری هیچ بر جای نماند.
شاهزاده جمشید و زیبارخان همراه مرغ خندان راهی گلستان رم بودند که سراپرده‌های برافراشته دیدند و چون شاهزاده نزدیک شد برادران ناتنی‌اش را دید که با دست خالی پیش پدر می‌روند. اما برادرانش تا فهمیدند که شاهزاده جمشید، مرغ خندان را آورده و دو نازنین مهوش نیز همراه اوست باز حیلتی اندیشیده و نصفه‌های شب در خواب، او را نمدپیچ کرده و از فراز کوهی به زیر انداختند.
مُلکِ گلستانِ رَم بةمن و شادی بازگشت شاهزادگان و یافتن مرغ خندان و قطع سر درد پادشاه، غرق در جشن و سرود و چراغانی شد.
اما حالا بشنویم از ملکه جهان افروز که وقتی مکتوب شاهزاده را دید و باغ سلطنتی را از مرغ خندان خالی، لشکری از دیوان و پریان آراست و عازم گلستان رم شد.
مُلکِ گلستانِ رم از هر چهار سو در محاصره قرار گرفت و پریشادخت پیکی به دربار فرستاد و ایلچیان گفتند: «سر هیچ ستیزی نداریم و فقط آمده ایم تا شاهزاده رخ برافروزد و همراه صید خود، مرغ خندان به حضور ملکه برود که مشتاق دیدار اوست.«
پادشاه که به اقرار و اعتراف فرزندانش، تصورش این بود که مرغ خندان را شاهزاده احمد و شاهزاده محمد آورده اند، آنها را به سراپردة ملکه فرستاد. اما چون ملکه، شاهزادگان را به حضور پذیرفت و دید که هر دو دروغ می‌گویند چنان آنها را از دم شمشیر گذراند که به کوی فنایشان فرستاد.
پادشاه که مات و حیران این واقعة تلخ بود حقیقت را از مه جمالان «گونه تای» و «آی پارا» جویا شد و وقتی فهمید که شاهزاده جمشید چه جانفشانیهایی کرده و برادرانش چه بلایی بر سر او آورده اند از ملکه، خواهان تدبیر شد. جهان افروز از پریان و دیوان خواست که به جویایی شاهزاده جمشید برخیزند و تا زنده و مردة او را نیافته اند باز نگردند. آنها رفتند و بعد از مدتها گشت و گذار، او را به هنگامی‌یافتند که حضرت خضر بر بالاسرش بود و زخم و خون از تن وی می‌سٍتُرد.
شاهزاده جمشید با دیوان و پریان به گلستان رم فرود آمد و تا ملکه جهان افروز، شوکت و جلالِ آن هیبت مردانه و زیبایی سیمای آن شهسوار دلداده را دید چنان مفتون او شد که در اندک مدتی، محمدشاه تاج پادشاهی را بر سرِ فرزند فداکارش نهاد و شاه پریان را که در خوبرویی جمیله‌ایبی مثال بود به عقد او در آوَرد.
زمان، زمانة عشرت شد و خاک، خاکدانِ صلح و صفا و ساز و سرود و ترانه.



قصه ی آقا دزده

نظر

قصه ی آقا دزده

قصه های عامیانه ی آذربایجان



 ضبط ، بازنویسی و ترجمه : علیرضا ذیحق



 


یکی بود یکی نبود .غیر از خدا هیچکی نبود .مردی بود سه پسر داشت . روزی پیر و شکسته حال ، پسرانش را وردل خود خواست وگفت : " حالا که دستم از دنیا کوتاه می شه باید بگم که ته باغ ، ناروَنی هس که پای آن ، خمره ای پر از طلا چال کرده ام .من که مردم برید سرخمره و طلا ها را بین خود قسمت کنید ."
طولی نمی کشد که پیر مرده مرده و تا کفن و دفن وختمش تما م می شود ، سه برادر می روند باغ که خمره را در بیاورند . خاک را که کنار می زنند می بینند کسی قبلا خمره را در آورده .
برادرها می گویند : "کار ،یا کاریکی مونه ویا که حتما کسی حرفهای پدرمون را شنیده ." می مانند چکار کنند و چکار نکنند که می روند پیش قاضی .قا ضی عقلش جایی قد نمی دهد و می گوید : " امروز برید و فردا بیاین ."
دم غروب قاضی می رود خانه و اما دخترش او را خیلی دمغ می بیند . پرسان پرسان می فهمد که قضیه سر آقا دزده است و می‌گوید : " هیچ نگران نباش. اونش با من ! تو فقط فردا شام اونا رو دعوت کن و ازمن بخواه که یه قصه بگم ."
فردا که می شود و سه برادره سر می رسند قاضی می گوید : " امشبه رو شام مهمون منید و مفصل صحبت می کنیم . " شام راکه میخورند قاضی به دخترش می گوید : " تنهایی حوصله ت سر میره وتو هم پا شو بیا که اینا آدمای با خدایی یند و از قصه هایی که بلدی یکی به ما بگو ." سلام و علیک السلام ، دختره می نشیند و قصه را شروع می کند : یکی بود یکی نبود .در فلان شهر ، دختری زیبا بود . پدرش هم تاجر باشی . روز ی که رفته بود حما م ، دیرش می شود و می بیند تنگ غروبه ورفته رفته همه جا تاریک می شود . می خورد به یک داروغه و داروغه دختری می بیند مهپاره .تو دلش فکرهایی می کند و اما دختره می گوید : " کاری به کارم نداشته باش و اما اگر روزی بختم خورد و شوهر کردم با همان رخت عروسی می‌یام سراغت ."
داروغه قبول می کند و دختره راه می افتد . می رسد سر گذر و می بیند یک لوطی قداره بند ، مست وپاتیل سر راهش سبز شد و می گوید : " تو کجا و اینجا کجا؟" دختره نیز همان قولی را که به داروغه داده بود به اوهم می دهد و باز راه می افتد . دختره می رسد دم کوچه که می‌بیند دزدی از دیوار بالا می رود . آقا دزده دختره را می بیند و جرینگ جرینگ النگوهای طلا را می شنود و می پرد پایین . دختره می گوید : " اگه کاری به کارم نداشته باشی قول می‌دم که اگه بختم خورد وعروس شدم تو رخت عروسی و با همه ی طلا وجواهراتم بیام سراغت ."
سالی گذشت و دختره عروس شد . رخت و لباس عروسی تنش بود که یاد قولهایش افتاد و یکجورهایی در رفت . اول رفت پیش داروغه و گفت :" سر قولم هستم و حالا اختیارم دست توست ." داروغه می گوید : " تو نوعروسی و جای خواهر مادرم . برو که خوشبخت باشی . "  بعدش می رود سراغ لوطی یه و لوطی می گوید : " ما چشم ودلمون پاکه وهر زن شوهر داری ، جای خواهرمون هست و برو که سفید بخت باشی . "
دختره آخرسر آقا دزده را هم پیدا کرده و او هم می گوید : " همینکه می بینم تودنیا یه نفر به قولش وفا کرده برا م بسه وبرو که به پای هم پیر شین . " دختره هم پاک و نجیب برمی گردد سر خانه زندگیش.
قصه تمام می شود و دختره از برادر بزرگه می پرسد : " حالا توبگو ببینم کدامیک از آنها مردی و مردانگیش بیشتر از دیگری بوده ؟" پسر بزرگه می گوید : " به نظر من که داروغه !" دختره رو می کند به برادر وسطی یه و او می گوید : "من که می گم لوطی !" برادر کوچیکه اما می گوید : " همه تو اشتباهید .دزده این میان مردتر ازهمه بوده ."
دختر به برادر بزرگه می گوید : " بدت نیاد ، اما تو آدم قدرت طلب ومغروری هستی ." به برادر وسطی یه می گوید : تو خیلی لو طی  هستی . " به برادر کوچیکه هم می گوید : " آقا دزده تو هم پاشو و برو خمره را بیار که طلا هاشو قسمت کنی !" برادر کوچیکه که دستش رو شده بود تقصیررا به گردن گرفته  و بعدش در حضور قاضی و دختره ، خمره را آورده و سکه های طلا را با برادرانش قسمت می کند ."



sms jadid deltangi

نظر

جستجوهای مرتبط با sms jadid deltangi

sms jadid deltangi
1 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس...... بابا میره . sms برای روز پدر ، sms مخصوص روز پدر ، sms......
sms deltangi new
1 - - sms...... news ......
deltangi sms اس ام اس
1 - - sms...... sms ......
SMS Love deltangi
1 - Love . SMS دنیــای اس ام اس...... kasi shodi,aslan midoni deltangi chie,onam az badtarin noesh,bozorg tarin deltangi ine ke beduni oni ke dosesh dari hich vaght male to nemishe.beduni ye ruzi az kasi ke dusesh dari bayad joda beshi che bekhay che nakhay. تا حالا دلتنگ کسی شدی, اصلا میدونی......
sms jadid
1 - بیـــا فقط بخند ×اس ام اس×...... تولدت مبارک ، sms   تولد ، sms tabrik tavalod , sms tavalodet......2 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس - sms jadid...... LOVE . sms دنیــای اس ام اس ......3 - سایت اس ام اس کرج - پست های ابر...... 64 sms asheghane jadid.s.m.s asheghune bahal.sms ehsasi.sms eshghi.sms......4 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById......5 - @فقـط اس ام اس و جک@ LOVE sms - sms jadid...... sms jadid از‎ هزاران‎ یک‎ نفر‎ اهل‎......6 - پاتوق دختر پسرای بی وفا >> اس ام اس ولنتاین ( عاشقانه ها ) - sms -...... جشن کوچک بگیریمsms jadid VALENTINEاین وزن آواز من است اگر مرا......7 - فقط خنده !( از sms تا کلیپ موبایل) - اس ام اس مخصوص زنان و دختران ( سری 2 )...... دار ، جک جدید ، sms jadid ,  , sms  , jok jadid , joke jadid , sms khande dar , sms......8 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس...... ی اول دی ماه.sms haye bahal. sms toop. sms jadid. sms ghashang, sms romantic. sms......9 - اس ام اس جدید :: عاشقانه ::سرکاری::فلسفی...... روز عاشورا. sms مناسبتی عاشورای حسینی. sms ......10 - فقط خنده !( از sms تا کلیپ موبایل) - اس ام اس / آفلاین / عاشقانه / عشقولانه / lov...... عید نوروز 1387،  sms jadid , sms eyd , sms eid , sms norooz 1387 , sms noruz 1387 ,......11 - اس ام اس خنده دار + اس ام اس سرکاری جدید sms jadid | وبلاگ امروز...... , mosi-yahoo-360 , mostafa , sms-asheghane-sms-toop , sms-jadid , اس ام اس , عکس ,......
SMS JADID
1 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("63367155192").style.display="none"" ,90000);......2 - بیـــا فقط بخند ×اس ام اس×...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("633671551927198").style.display="none"" ,90000);......3 - LOVE . SMS دنیــای اس ام اس - SMS JADID...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6336715").style.display="none"" ,90000);......
SMS JADID
1 - بیـــا فقط بخند ×اس ام اس×...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6336720032").style.display="none"" ,90000);......2 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6336720032482925").style.display="none"" ,90000);......3 - LOVE . SMS دنیــای اس ام اس - SMS JADID...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("633672003283").style.display="none"" ,90000);......
sms jadid
1 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6336993").style.display="none"" ,90000);......2 - بیـــا فقط بخند ×اس ام اس×...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6336993009693").style.display="none"" ,90000);......3 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس - sms jadid...... (sms) دنیای اس ام اس . عکس . آهنگ sms jadid ......
SMS jadid
1 - BLOGFA.COM...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6337130685").style.display="none"" ,90000);......2 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6337130685").style.display="none"" ,90000);......3 - LOVE . SMS دنیــای اس ام اس - SMS jadid...... SMS jadid برای اولین پستم چند تا اس ام اس دارم برگ در انتهای زوال میافتد و میوه در انتهای کمال بنگر که چگونه میافتی؟ چون برگی زرد یا سیبی سرخ؟ Marg az......
Sms Jadid
1 - BLOGFA.COM...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("63372").style.display="none"" ,90000);......2 - LOVE . Sms دنیــای اس ام اس - Sms Jadid...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("633726842").style.display="none"" ,90000);......
"sms jadid"
1 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("63372775").style.display="none"" ,90000);......2 - BLOGFA.COM...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("633727751").style.display="none"" ,90000);......
jadid sms
1 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس - sms jadid...... (sms) دنیای اس ام اس . عکس . آهنگ sms jadid ......2 - BLOGFA.COM...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6337294228072029").style.display="none"" ,90000);......3 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس - sms jadid...... (sms) دنیای اس ام اس . عکس . آهنگ sms jadid ......
SMS Jadid
1 - LOVE . SMS دنیــای اس ام اس - اس ام اس عاشقانه ، جملات زیبا...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("633737305").style.display="none"" ,90000);......
sms Jadid
1 - BLOGFA.COM...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6338463835").style.display="none"" ,90000);......2 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6338463835046").style.display="none"" ,90000);......
sms/jadid
1 - اس ام اس جک عاشقانه گالری عکس...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("63387").style.display="none"" ,90000);......2 - BLOGFA.COM...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("6338717626896").style.display="none"" ,90000);......3 - LOVE . SMS دنیــای اس ام اس - sms jadid...... تبلیغات X window.setTimeout( "document.getElementById ("63387176270").style.display="none"" ,90000);......
sms jadid 87
1 - LOVE . sms دنیــای اس ام اس - اس ام اس عاشقانه ، جملات زیبا...... ، آف عاشقونه ، sms jadid , off jadid , message jadid , payamak jadid , sms......2 - بیـــا فقط بخند ×اس ام اس×...... مطالب دی 1387 آذر 1387 آبان 1387 مهر 1387 شهریور 1387 ......
sms jadid asheghane
1 - (sms) بیـــا فقــط اس ام اس (sms) - اس ام اس های عاشقانه جدید...... ، آف عاشقونه ، sms jadid , off jadid , message jadid , payamak jadid , sms......2 - موبایلستان عمو حمید - اس ام اس عاشقانه جدید sms asheghane jadid...... اس عاشقانه جدید sms asheghane jadid ......3 - sms-asheghane-sms-toop | وبلاگ امروز...... , mosi-yahoo-360 , mostafa , sms-asheghane-sms-toop , sms-jadid , اس ام اس , عکس ,......4 - فقط خنده !( از sms تا کلیپ موبایل) - اس ام اس / آفلاین / عاشقانه / عشقولانه / love...... دار ، جک جدید ، sms jadid ,  , sms  , jok jadid , joke jadid , sms khande dar , sms......
sms asheghane jadid
1 - موبایلستان عمو حمید - اس ام اس عاشقانه جدید sms asheghane jadid...... اس عاشقانه جدید sms asheghane jadid ......2 - (sms) بیـــا فقــط اس ام اس (sms) - اس ام اس های عاشقانه جدید...... ، آف عاشقونه ، sms jadid , off jadid , message jadid , payamak jadid , sms......
sms jok jadid
1 - سایت اس ام اس کرج - sms sarkari , sms jadid , jok sarkari , jok jadid , sms esfand اس ام اس جدید ??...... sms sarkari , sms jadid , jok sarkari , jok jadid , sms esfand اس......
sms farsi jadid
1 - جک و اس ام اس و موزیک - سرگرمی - اس ام اس عاشقانه!...... , PAYAMAK ASHEGHANE , sms ZIBA , sms jadid , S.M.S ROOZ , sms IRANI , sms MAJANI , sms......2 - BEST4FUN.TK.::.The Best Iranian website about intertaiment...... var DHTML = (document.getElementById || document.all || document.layers); function......






پاسخ مسابقه شماره 83 از تو می پرسند (دوشنبه 30 شهریور)

نظر

سؤال: مهمترین نیاز جامعه بشری امروز کدام است؟
 
جواب: گزینه 1) اخلاق فاضله و معنویت

 مهلت شرکت در مسابقه : 8 صبح تا 8 شب

از طریق راههای زیر میتوانید در مسابقه شرکت نمایید :

از طریق sms : به شماره 3000077 ( فقط گزینه صحیح را ارسال کنید )

از طریق تلفن ثابت : 02177774444 ( فقط گزینه صحیح را ارسال کنید)

از طریق ایمیل:azto@irib.ir  (نام و نام خانوادگی/ شماره تماس/ شهر / کشور/شماره گزینه صحیح )

از طریق لینک مسابقه :  http://tvr.iribtv.ir/info/contact.htm