89/6/18 ,
2:50 ص
نظر
عاشق این ترانه ی داریوشمهروقت گوش می کنم گریم می گیره....
خیلی باحاله.....
---------------------
خــــــــدایـــــم
خــدایــم آه ای خــدایــم صدایت میزنم بشنو صدایــم شکنجــه گاهین دنیا جایــم به جرم زندگی این شد ســزایم آه ای خدایم بشنو صدایم مرا بگذار با این ماجرایم نمی پـرســم چرا این شد ســزایم آه ای خدایم بشنو صدایــم گلویم مانده از فریاد و فریاد ندارد کس از غم مرگ صدا را به بغض در نفس پیچیده سوگند به گلهای به خون غلتیده سوگند به ماه در ســوگواره جاودانه که داغ نوجوانان دیده سوگند خدایا حادثه در انتظار است به هر سو باد وحشی در گذار است به فکر قطره آب لالــه ها باش که خواب گل به گل کابــوس خار است خدایایم ای پناه لحظه هایــم صدایــت می زنــم با گریه هایم صدایــت میزنم بشنو صدایــم بشنو صدایــم الهی در شب قبرم بســوزان ولـــــی من محتاج نامردان مگردان عطا کن دست بخشش همتــم رو خجل از روی محتاج مگردان الهی کــیفرم را می پذیرم که از تو ذات خود را پس بگیــرم کمک کن تا که با ناحق نسازم برای عشق و آزادی بمیــرم خدایـــم ای پناه لحظه هایم صــدایت میـزنم با گریه هایــمصـــدایت می زنم بشنو صدایـــم
------------------------------
دانلود یکی از نیایش های داریوش:
http://www.4shared.com/file/66466844/a8ed0607/Dariush_NiyayeshwwwDariushLineblogfacom.html
89/6/18 ,
2:50 ص
نظر
یادش بخیر شبایی که ترانه ی نامهربونو گوش میکردم........... ------------------------------------------------------
امشب به یاد بودنت ، تا صبح با سازم میخونم
برات هزار تا شعر میگم ، تا بدونی دوستت دارم
یادم میاد پشت سرم ، با چشم گریون داد زدی
که قسم به اشک من ، به قلب من تو چنگ زدی
نا مهربون اینجوریه ، رسم و رسوم عاشقی
میگی هنوز دوسم داری ، من که ندیدم اینجوری
نا مهربون اینجوریه ، رسم و رسوم عاشقی
میگی هنوز دوسم داری ، من که ندیدم اینجوری
من که ندیدم اینجوری
گفتی بیا تموم کنیم ، ترس از حسودا نکنیم
اگه بخوای باز میتونی ، بعدا به چنگم بیاری
تو رو قسم دادم به جون جفتمون ، به تموم لحظات خاطراتمون
اما تو گفتی نمیشه ، اینجا باید تموم بشه
89/6/11 ,
6:22 ع
نظر
ای مرغ
آفتاب!
زندانی دیار
شب جاودانیم
یک روز، از
دریچه زندان من بتاب
***
می خواستم به
دامن این دشت، چون درخت
بی وحشت از
تبر
در دامن نسیم
سحر غنچه واکنم
با دست های
بر شده تا آسمان پاک
خورشید و خاک
و آب و هوا را دعا کنم
گنجشک ها ره
شانه ی من نغمه سر دهند
سرسبز و
استوار، گل افشان و سربلند
این دشت خشک
غمزده را با صفا کنم
***
ای مرغ
آفتاب!
از صد هزار
غنچه یکی نیز وا نشد
دست نسیم با
تن من آشنا نشد
گنجشک ها دگر
نگذاشتند از این دیار
وان برگ های
رنگین، پژمرده در غبار
وین دشت خشک
غمگین، افسرده بی بهار
***
ای مرغ
آفتاب!
با خود مرا
ببر به دیاری که همچو باد،
آزاد و شاد
پای به هرجا توان نهاد،
گنجشک پر
شکسته ی باغ محبتم
تا کی در این
بیابان سر زیر پر نهم؟
با خود مرا
ببر به چمنزارهای دور
شاید به یک
درخت رسم نغمه سر دهم.
من بی قرار و
تشنه ی پروازم
تا خود کجا
رسم به هر آوازم...
***
اما بگو
کجاست؟
آن جا که -
زیر بال تو - در عالم وجود
یک دم به کام
دل
اشکی توان
فشاند
شعری توان
سرود؟