عروسک قصه ی من گهواره ی خوابت کجاست ؟ قصر قشنگ کاغذی پولک آفتابت کجاست ؟ بال و پر نقره ای کفتر عشقمو کی بست ؟ اینه ی طوطی منو سنگ کدوم کینه شکست ؟ عروسک قصه ی من زخم شکسته با تنت بمیرم ای شکسته دل چه بی صداست شکستنت صدای عشق من و تو که تلخ و گریه آوره تو این سکوت قصه ای شاید صدای آخره بعد از من و تو عاشقی شاید به قصه ها بره شاید با مرگ من و تو عاشقی از دنیا بره عروسک قصه ی من سوختن من ساختنمه تو این قمار بی غرور بردن من ، باختنمه عروسک قصه ی من شکستنت فال منه این سایه ی همیشگی مرگه که دنبال منه جفتای عاشقو ببین از پل آبی می گذرن عروسک قلبشونو به جشن بوسه می برن اما برای من و تو اون لحظه ی آبی کجاست ؟ عروسک قصه ی من پس شب آفتابی کجاست ؟
توی گسترده ی رؤیا ای سوار اسب ابلق راهی کدوم مسیری توی تاریکی مطلق ای به رؤیا سر سپرده با توام ای همه خوبی راهی کدوم دیاری آخه با این اسب چوبی با توام ای که تو فکرت با هر عشق و با هر اسمی رهسپار فتح قلب ماه پیشونی طلسمی توی خورجین قشنگت عکس ماه پیشونی داری واسه پیدا کردن جاش دنیا رو نشونی داری ماه پیشونی تو قصه فکر بیداری تو خوابه خورشید هفت آسمون نیست عکس خورشید توی آبه از خواب قصه بلند شو اسب چوبیتو رها کن ماه پیشونی مال قصه ست مرد من منو صدا کن اگه از افسانه دورم اگه ماه پیشونی نیستم اگه با زمین غریبه اگه آسمونی نیستم می تونم یه سایه باشم برای یه خواب شیرین می تونم نوشدارو باشم برای یه لحظه تسکین ماه پیشونی اگه قلبش قلب یه کفتر تنهاست اگه قامت بلندش قامت جدایی ماست من حقیقی تر از اندوه رعشه ی تلخ صداتم ماه پیشونی نیستم اما
وقتی تو شب گم می شدم هم خونه خواب گل می دید همسایه از خوشه ی خواب سبد سبد خنده می چید وقتی تو شب گم می شدم ستاره شب شکن نبود میون این شب زده ها هیشکی به فکر من نبود آواز خون کوچه ها شعراشو از یاد برده بود چراغا خوابیده بودن شعله شونو باد برده بود آخ اگه شب شیشه ای بود پل به ستاره می زدم شکست اینه ی شبو نیزه ی خورشید می شدم آخ اگه مرگ امون می داد دوباره باغ می شدم تو رگ یخ بسته ی شب نبض چراغ می شدم آخ که تو اقیانوس شب سوختنمو کسی ندید تو برزخ بیداد شب هیشکی به دادم نرسید تو اوج ویرون شدنم تو شب دم کرده ی درد کسی دعا نخوند برام هیشکی برام گریه نکرد وقتی تو شب گم می شدم دلم می خواست شعله بشم رو سایه های یخزده دست نوازش بکشم دلم می خواست آشتی بدم تگرگو با اقاقیا خورشید مهربونی رو مهمون کنم به خونه ها آخ اگه مرگ امون می داد دوباره باغ می شدم تو رگ یخ بسته ی شب نبض چراغ می شدم